Quantcast
Channel: گاوخونی
Browsing all 27 articles
Browse latest View live

خیابانی برای گریستن داشته باش؛ ملحفه‌های سفید فراموش‌کار اند

آدمی که رازی نداره، هیچ‌چی نداره. رازها، اون چیزهای نهان، الزامن هم نباید خیلی بزرگ باشن. می‌تونن فقط یه حقایق پیش پا افتاده باشن که گفته نمی‌شن، واقعیت‌های معمولی که در موردشون تا ابد سکوت می‌کنی؛ راز...

View Article



بگذارید در این کشت‌زار گریه کنم

خونه‌ی بابام رو گذاشته‌م واسه فروش. می‌رم تو بنگاه، می‌گم «آقا این خونه چند می‌ره؟» می‌گه این‌قدر. می‌گم یه مشتری واسه‌ش پیدا کن. می‌گه باشه. فرداش زنگ می‌زنه که یه مشتری دارم با این قیمت. می‌گم «اوکی؛...

View Article

مرثیه‌ای برای اسب مُرده

حمید هامون ناله می‌کند که «خدایا یه معجزه... برای منم یه معجزه بفرست. مث ابراهیم. شاید معجزه‌ی من یه حرکت کوچیک بیش‌تر نباشه. یه چرخش، یه جهش، یه این‌طرفی، یه اون‌طرفی...» چه‌قدر مستاصل است این‌جا؛...

View Article

آخ که اگر از حال ما پرسیده باشی...

حرف ‌می‌زدیم از این‌که هرکسی چه‌قدر پول نیاز دارد. من؟ اولش سی‌وپنج میلیون تومان. بعدش کمی نصیحت شنیدم و رسید به پانصد‌میلیون تومان. دیگری یک میلیارد، دیگری و دیگری هم در همین‌حدود. به جایی که در آن...

View Article

داستان مردی که می‌خواست فقط از این‌جا برود

انگار که هر آدمی یک‌ روز یک آن یک دقیقه‌ی پذیرش دارد؛ روزی که قبول می‌کند، شکست می‌خورد و قبول می‌کند و از پا درآمدنش را می‌پذیرد. روزی که قبول می‌کند و با خود به آرامی می‌گوید «خب مرد جوان! این‌ هم...

View Article


عابی

این «عابی» یه مفهوم متعالی بود. شخص نبود، تلخ نبود، دور نبود، درد بود؛ یه حیرت جهانی بود اصلن این عابی؛ آخرین بازمانده‌ی روزهای گرم، و خیابونایی که همیشه تابستون بودن انگاری. یه چرخ‌دستی داشت، روش...

View Article

چه دیار اسرارآمیزی است دیار اشک

و راستی‌راستی جغرافی خیلی به‌م خدمت کرده؛ می‌توانم به یک نظر چین و آریزونا را از هم تمیز بدهم. اگر آدم تو دل شب سرگردان شده باشد، جغرافی خیلی به دادش می‌رسد.من نقشه‌ی خیلی از راه‌ها را از بر ام. بلد ام...

View Article

آخرین سنگر مامانه

توی فصل اول سریال 24، جک باوئر گیر افتاده، گره خورده، به هر دری می‌زنه به یه دیوار تازه می‌رسه. کسی باورش نمی‌کنه، به کسی نمی‌تونه اعتماد کنه، افتاده توی یه توطئه، پای جون خودش و عزیزانش در میونه، و...

View Article


هیچ‌چی

مثل قطاری که هربار تاخیر داردمثل هواپیمایی که هی دیر می‌کندشبیه پدرم که وظیفه دارد به هر زنگی که برمی‌خورد جواب پس بدهدهرروز تلفن را برمی‌دارم، به خودم می‌گویم "درست می‌شود حسین"اتاق، توی سرم زنگ...

View Article


آن‌جا که جاده می‌پیچد، تو می‌پیچی، و همه‌چیز می‌پیچد، الا باد در میان موهایش

آدمی که می‌رود از سر کوچه سیگار بخرد، با چند وضعیت مواجه است: می‌رود از سر کوچه سیگار بخرد، و دیگر هرگز بازنمی‌گردد. می‌رود از سر کوچه سیگار بخرد، از سر کوچه سیگار می‌خرد و بازمی‌گردد، اما سر کوچه هرگز...

View Article

.

«قلی‌خان، دزد بود، خان نبود. لابد تو هم اسمش رو شنفتی. وقتی به سن و سال تو بود، به خودش گفت تا آخر عمرم، ببینم می‌تونم تنهایی هزارتا قافله رو لخت کنم؟ با همین یه‌حرف، پا جونش وایستاد و هزارتا قافله رو...

View Article

نیگا کن مرا؛ نیگای تو خوب است

تو که بی‌وفا نبودیپُر جور و جفا نبودیمن از دست تو، ای.. من از دست تو، ای عزیزمکه دارم گله بس‌یارکه دارم گله بس‌یار...+ سر کوی دوستمینو جوان؛از آلبوم «طنین عشق» به آهنگ‌سازی ایرج گلسرخی 

View Article

جنون الهی

وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَىٰ، وَمَا هُم بِسُكَارَىٰ؛ وَلَٰكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ.و مردم را {در روز قیامت} مست می‌بینی، درحالی‌که مست نیستند؛ ولی عذاب خدا شدید است.(سوره‌ی حج، بخشی از آیه‌ی...

View Article


وقتی نمی‌تونی حرف بزنی، ابی بخون

می‌خوام از یه‌وقتی، دیگه جایی چیزی ننویسم. یعنی دیگه نه وبلاگی، نه تویتری، نه فیس‌بوکی، نه جایی که «صفحه» باشه؛ می‌خوام بشم «کامنت». برم حرف‌هامو در قالب کامنت منتشر کنم: بشینم یه مطلب مفصل یا کوتاه...

View Article

ور آر یو؟

تو یخ‌چال‌مون اعتصاب کرده‌اندرِ جایخی نافرمانی می‌کنهبسته‌های گوشت فریاد می‌زنن «به ما بوسه! به ما بوسه!»تخم‌مرغ‌ها تو ماهی‌تابه حاضر نمی‌شنکره‌پنیر از مربا انشعاب کرده‌انسبزی‌ها؟ اونا سعی دارن که سبز...

View Article


همه‌لرزش دست و دلم از آن بود؛ واقعی

رسیده باشی به اون‌جایی که خودت دیگه بدونی ته خطی. دور و برت رو خلوت کنی، اسباب زندگی رو رد کنی، بری روی عزیزانت رو ببوسی واسه آخرین‌بار، و چند لحظه خیره بشی تو صورت مادرت پدرت. یه «ای‌‌جونم...» بگی و...

View Article

ما خود شکسته‌ایم؛ چه باشد شکست ما؟

شاید تنها دلیلی که دوست دارم یه‌روزی جایزه‌ی نوبل رو بگیرم، اینه که تو مراسم اهدای جایزه، برم رو سن، با صدای بلند رو به دوربین‌ها بگم «من از همین‌جا به پدرم درود می‌فرستم» و دولا شم با دست یه‌نقطه رو...

View Article


تقدیم به کفش‌های قهوه‌ای یا قرمز، که در تلویزیون دیدم‌شان

من کفش‌ها را دوست دارم؛ کفش‌ها با من خوب عمر می‌کنند. همین است که همیشه ده‌دوازده‌جفت کفش کهنه، اما سالم دارم. رابطه‌ی کفش‌ها و تناسب‌شان با لباس، به‌ام آرامش می‌دهد. وقتی که کفش خوبی به پا دارم، خیالم...

View Article

قورباغه‌ات را پنهان کن ناصری؛ شتاب کن!

پدر و مادرم هرگز دعوا نکرده‌اند، آن‌جور که صداشان بالا برود حتی. همین است که هیچ‌وقت به صدای شکستن شیشه‌ها، و به شکستن شیشه‌ها عادت نمی‌کنم. و هرگز یاد نگرفته‌ام که چه‌طور باید شیشه‌خُرده‌ها را جمع...

View Article

کارم چیه؟ بوق می‌زنم؛ بخیه به آب‌دوغ می‌زنم

بودریار، جایی درباره‌ی «میل به نامیرایی» و «دیوانگی کمال» می‌نویسد. می‌رسد به این سطرها:«لوح فشرده، که مستهلک نمی‌شود، حتی اگر مورد استفاده قرار گیرد. و این هول‌ناک است. گویی هرگز از آن استفاده...

View Article
Browsing all 27 articles
Browse latest View live




Latest Images